جمعه، ۳۱ فروردین ۱۴۰۳,۲۱:۱۳
 

بحران واقعیت در عکاسی مستند

تارنمای عکاسی از ایران - رابطه‌مندی عکاسی با «واقعیت» در تاریخ این رسانه، همواره دستخوش دیدگاه‌های انتقادی و مناقشات فراوانی بوده است.

کثرت وگستردگی نظریه‌های موجود در این باب، کارِ تحلیل و تدقیق در آنها را بدون تعیین محدوده‌ی عکاسی از میان شکل‌های مختلف آن، ما را به سردرگمی و تناقضات حل‌ناشدنی دچار می‌سازد. در نوشتار پیش‌رو این رابطه‌مندی در مناسبات «عکاسی مستند» مورد مداقه قرار گرفته است.

بحران واقعیت در عکاسی مستند

دلیل گزینش این شکل از عکاسی این است که عکاسی مستند همواره نیازمند برقراری رابطه‌ای خاص با واقعیت بوده است، به‌عبارتی دیگر اساسا برای شکلِ عکاسی مستند، داشتن رابطه‌‌ با واقعیت، مولفه‌ای ذاتی و الزامی است. اما صورت و چگونگی این رابطه در سیر تحولی عکاسی مستند با تغییر شکل‌ها، چالش‌ها و بحران‌هایی همراه بوده است.

چگونگی صورت‌بندی رابطه‌ی عکاسی با واقعیت در شرایط معاصر، ما را به‌سوی یک بحرانِ رخ‌داده در عکاسی و مشخصا عکاسی مستند رهنمون می‌سازد که می‌توان آن را تحت عنوانِ «بحران واقعیت» مورد بررسی قرار دارد. وقوع این رویداد در گفتمان عکاسی، از یک‌سو پای مباحث پیشین در باب عکاسی و واقعیت (امر بازنمایی، ماهیت ارجاعی و صدق‌پذیری عکس‌ها) در جهتِ بازخوانی و بازپیکربندی آنها باز کرده و از سوی دیگر زمینه‌ی ظهور اظهارنظرهای جدیدتری (فناوری دیجیتال: چالش‌ها و پیامدها، شرایط پساعکاسی و مناسبات فرهنگی رسانه‌های جمعی) را فراهم ساخته است. سطور پیش‌رو تلاشی در جهتِ تحلیل اجمالی بحران واقعیتِ مورد اشاره، چرایی‌ها و چیستی‌ آن و نیز بررسی شرایط معاصرِ عکاسی مستند از این چشم‌انداز خواهد بود.

خاستگاه بحران واقعیت در عکاسی و بطور ویژه عکاسی مستند که بیشترین پیامد حاصل از این بحران را به دوش می‌کشد از سه منظر قابل پیگیری است: منظر نخست که در مقام نوعی خاستگاه فلسفی است، حاصل تدقیق در موضوع «واقعیت» براساس گفتمان فلسفی قرن بیستم است. برآیند اندیشه‌های مطرح‌شده در فلسفه‌ی سده‌ی گذشته ما را با نوعی «پایان‌یافتن» روبرو ساخته است: از میان فهرست پرشمار مفاهیم پایان‌یافته، آنچه برای بحث ما مهم می‌نماید، پایانِ اندیشیدن به «واقعیت» به عنوان امری است متقن، بیرونی (خارج از ما)، موجود، متعین، ثابت، تماما عینی و دردسترس که بتوان به‌شکل بی‌طرفانه آن را بازنمایی کرد. براساس فلسفه‌ی هرمنوتیک، تأویل‌‌پذیری و نسبیت باور ما به واقعیت در این جهت پیش‌رفته است که واقعیت‌های جهان نه چیزهای از پیش‌موجود که باید شناسایی و بازنمایی گردند، بلکه تأویل‌هایی در قالب ادراکات و باورهای ذهنی ما هستند که ساخته و پیکربندی می‌شوند. زمانی‌که نیچه چنین می‌گفت: «جهانی که ما با آن روبروئیم ناراست، یعنی نه یک واقعیتِ موجود، بلکه تخمینی است استوار بر مجموعه‌ی نابسنده‌ی اداراکات و مشاهدات ما»(نیچه/خواستِ قدرت) اشاره‌اش به سیال‌بودن جهان بود و اینکه واقعیاتِ مورد پذیرش ما همچون دروغی پیوسته تغییرپذیرند که هرگز به حقیقت نزدیک نمی‌شوند چراکه «حقیقت»ی در میان نیست. روشن‌ترین دلیل برای فهم «فقدان واقعیتِ عینی و ازپیش‌موجود» از دید فلسفی می‌تواند این باشد که ما به‌یاری «زبان» که همان «محدوده‌ی اندیشه‌ی» ما است، واقعیت‌ها را می‌سازیم، به عبارتی دیگر واقعیت بیرون از افق دانایی ما و به تبع آن خارج از محدوده‌ی زبان ما وجود ندارد و نمی‌توان واقعیت را به‌منزله‌ی امری موجود و نامکشوف که می‌توان به آن دست یازید، درنظر گرفت. از همین‌رو سخن‌راندن از بحران واقعیت از منظر فلسفی یعنی باور به اینکه امکان پذیرش یک واقعیتِ بیرونیِ موجود، دیگر برای ما ناممکن گردیده است.

از منظر دوم و با آگاهی به فقدان امرواقعیِ بیرونی، زمینه‌ی نگریستن به بحران واقعیت با رویکرد دیگری فراهم می‌گردد: جانشینی «وانموده» در جای «بازنموده». بحران واقعیت از این منظر ما را به جهانِ وانموده‌ها پرتاب می‌کند؛ جهانی که در آن یک «تفاوت» از میان رفته است، تفاوت میانِ «واقعیت» و «تصویر»ِ آن. پیامد این امر روشن می‌سازد که ما دیگر معیار و سنجه‌ای (واقعیتی) برای ارزیابی بازنمایی‌های آن نداریم، چراکه‌ وانموده اساسا با برابری «تصویر/ واقعیت» و «رونوشت/ اصل» آغاز می‌شود. در جهان وانموده‌ها محوریت بحث دیگر تقلید و بازنمایی واقعیت و یا میزان این تقلید و کیفیت بازنمایی نیست، بلکه صحبت از جایگزینی تصویرِ واقعیت در جای خودِ واقعیت است، صحبت از یک غیاب است، غیابِ واقعیت. ازاین‌رو در جهانِ وانموده، تقدمِ واقعیت بر تصویرِ آن از دست رفته است و تجربه‌ی ما از واقعیت به تجربه‌ی تصاویرِ واقعیت دگردیس شده است و بدون تردید در این تغییرشکل، عکاسی و منشِ بازتولیدی و تکثیرپذیری آن (همان که والتر بنیامین اشاره کرده است که با ظهور عکاسی و رسانه‌های بازتولیدی دیگر دست‌یابی به تجربه‌ی اصیل برای ما ناممکن شده است) کلیدی‌ترین نقش را برعهده داشته است. ما در هجمه‌ی بی‌امانِ تصاویر محصور گشته‌ایم و تمام واقعیت‌های موجود (اگر موجود باشند)، در دلِ عکس‌ها و تصاویر مهار شده‌اند. آیا واقعیتی محفوظ مانده است که عکاسی آن را بازنمایی و بازتولید نکرده باشد؟ آیا هنوز امکانِ مواجهه‌ی مستقیم و بی‌واسطه‌ی واقعیت از میان کثرتِ فزونی‌یافته‌ی تصاویر برای ما میسر است؟ در جهانِ وانموده‌ها ساختار فهم و شناخت ما از نوعی الگوی بصری تبعیت می‌کند و ما برخوردار از یک فرهنگِ دیداری و شناختِ تصویری شده‌ایم. این فهم تصویری برآمده از سویه‌ی فرهنگی عکاسی و رسانه‌های بازتولیدی است، جایی‌که اگرچه سنت عکاسی مستند، کارِ بازنمایی و تصویرگری هیچ واقعیتِ عینی را از قلم نیانداخته و با عطشی سیرناشدنی حتی خود را به اتاق‌خواب‌ها و شخصی‌ترین بخش‌های واقعیات انسانی رسانده است، اما امروز چیزی که برایش باقی مانده است تنها جهانِ عکس‌هاست و می‌توان گفت بواسطه‌ی زیستن در جهانِ رسانه‌های جمعی، شبکه‌های مجازی و انبوه تصاویر تجربه‌ی جهانِ واقعی برای ما بدل به افسانه شده است. بحران حاصل از وانموده‌ها برای عکاسی مستند، شرایطی است که فرآیند ثبتِ بی‌وقفه‌ی جهان و خودِ عکاسی مستند برای خود به‌وجود آورده‌است.

از منظر پایانی، موضوع بحران واقعیت را می‌توان در حوزه‌ی تحولات تکنولوژیک رسانه‌ی عکاسی و مشخصا فناوری دیجیتال و پیامد آن در شکل عکاسی مستند مورد ملاحظه قرار داد. رابطه‌ی علت و معلولی عکاسی با واقعیت به‌دنبال ظهور انقلاب دیجیتال دچار بحران گردیده است. اساسا چیزی که به‌شکل بنیادی در عکاسی دیجیتال دگرگون شده است، خود فناوری نیست، بلکه تغییرشکل در ماهیت و سرشت عکاسی است که نهایتا بواسطه‌ی این فناوری مشخص می‌گردد. منظور از تغییرشکل ماهوی در عکاسی دیجیتال این است که دیگر عکس‌ها حاصل اثرگذاری مستقیم نور دریافتی از واقعیت‌های پیش‌روی دوربین نیستند؛ عکس‌های دیجیتال بواسطه‌ی فرآیند پردازش اطلاعات تصویر و تبدیل آن به رمزگان عددی باینری از ماهیت ارجاعی و فیزیکی خود رویگردان شده‌اند. به بیانی دیگر تصاویر عکاسانه بواسطه‌ی تبدیل‌گشتن به داده‌های دیجیتالی و منفک‌شدن اطلاعات، در مسیر دستکاری، ویرایش و دخل‌وتصرف با گستره‌ی نامحدود و بی‌درزی (همبسته و غیرقابل تشخیص) قرار گرفته‌اند. فرآیندی که پذیرش اصالت، صدق‌پذیری و راست‌نمایی تصاویر عکاسانه در جهانِ دیجیتال به عنوان یک پیش‌فرض و توافق بدیهی را برای ما ناممکن ساخته است. برای عکاسی دیجیتال تأثیرپذیری یک‌به‌یک و مستقیم از واقعیت فیزیکی دیگر یک ضرورت نیست، چراکه اساسا به‌شکل ماهوی وجود نوعی تبدیل و تغییرشکل در ذات پردازش دیجیتال، عکس‌ها را از وفاداری به واقعیت دور و جدا می‌سازد.

آنچه آمد نگریستن به شرایط امروز عکاسی مستند از منظر وقوع یک بحران بود. اگرچه در لایه‌ای سطحی‌تر هم‌چنان عکس‌های مستند طبق روال سابق و در حجم وسیعی ثبت می‌شوند اما در نگاهی عمیق‌تر باید پذیرفت که باورپذیری و موثق‌بودگی عکاسی برای ما شکل دیگری پیدا کرده است. شرایط معاصر عکاسی مستند یک «وضعیت» است؛ منظور از وضعیت، مقیم‌شدن در شرایط گذار است. قرارگیری در وضعیتِ تهدید و هراس ناشی از کم‌رنگ‌شدن کارکردهای پیشین عکاسی مستند ازیک‌سو و اشتیاق درجهت گسست از مرزهای آن ازسوی دیگر. عکاسی مستند اگرچه بخش قابل‌ملاحظه‌ای از سنت بازنمایی و واقع‌گرایی پیشین خود را از کف‌رفته می‌بیند اما در مرحله‌ی تجربه‌ی پارادایم‌هایی نو برای مسیر پیش‌رو و آینده‌ی خویش است.

عکس : Martha Rosler, 1975,The Bowery in two adequate systems

برگرفته :عکسخانه - رضا نیازی

تارنمای عکاسی از ایران -
۳ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۲۰:۲۷
شماره : ۱۰۶۵

اظهار نظر


نام فرستنده:
پست الکترونیک: *
نظر: *
 
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500  


کلیه حقوق این صفحه متعلق به "تارنمای عکاسی از ایران" می باشد. استفاده از عکس ها و مطالب، تنها با ذکر نام مولف و عنوان این تارنما بلامانع است. Copyright ©2014 PHOTOGRAPHYOFIRAN.COM . All Rights Reserved .